شوهر دو روزه پارت ۷۲

یک و نیم ساعت بعد...

#تهیونگ
مکان: روی پل هوایی(به خاطر اینکه از اونجا که بودن تا اینجا مبارزه کردن و مین هیوک دائم درحال فرار کردن بود تا اینجا روی پل هوایی که تهیونگ گیرش انداخت(البته مین هیوک به خاطر این روی پل هوایی توقف کرد چون برای تهیونگ نقشه داره...:( ))

بازوم که تیر خورده بود رو محکم فشار دادم تا خونش بند بیاد.

مین هیوک در حال نفس نفس زدن بود و زل زده بود بهم که حرکت غیر منتظره نکنم!

داد زدم: تمومش کن! چه فایده ای داره این همه جنگیدن!؟ چرا نمیخوای بهم بگی ا. ت کجاست؟؟

اژ همون نیشخندای معروفش زد که حرص ادم رو درمیاره: ا. ت مرده! نمیخوای باور کنی؟؟

با این حرفش بغض تلخی توی گلوم گیر کرد. میدونم داره دروغ میگه!

یهو دوییدم سمتش و مشت پروندم سمت دماغش ولی سریع جاخالی داد

عصبی پریدم و با لگد کوبید توی صورتش.

پخش زمین شد! اره خسته شده بود.
تفنگش افتاد جلوش...
تا خواست خودشو جمع و جور کنه و تفنگش رو برداره، سریع پامو روی دستش گذاشتم و تفنگش رو برداشتم.

اینبار من نیشخند زدم: حالا کی بازنده س؟؟

خندید و پامو با دستش گرفت و بلند شد و چرخوند، طوری که خوردم زمین.

تفنکش رو ازم کش رفت و از یقه م گرفت: از اول تا اخر معلوم بود که بازنده تویی!

یقه م رو کشید و بلندم کرد و چسبوندم به دیواره پل هوایی!

ترسیده پایین رو نگاه کردم....نقشه ش رو خوندم!
میخواد پرتم کنه پایین:(💔
دیدگاه ها (۱۵)

@romina013 اینم آیدی رفیقم #درخواستی

شوهر دو روزه. پارت۷۴

فیک دوست پسر روانی من

فیک گمشده ی شرق

شوهر دو روزه. پارت۷۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط